دکترجان سوتی نداد
حواسش بود استارت صداقت را برای جوانهای این دور و زمانه از کجا بزند!
از دوست دختری که معادل سانسور شده اش می شود دختر همسایه!
از پاهایی که توی یک کفش رفته بودند در پوتین سربازی نروند
حتی به قیمت خودزنی!
آسمان ریسمان بافتن چرا، یک کلام ختم کلام، به قول خودش اصلا لات محله را چه به اجباری؟!
اما با این همه ، مگر می شود خاک وطن را به یک تار مو فروخت؟!
مگر می شود پوتین های نجس دشمن را روی فرش ها و سجاده های مادران دست به دعای خیر این مملکت دید
و از پوشیدن پوتین های غیرت و حراست از ناموس سرباز زد؟!
اصلا کمی مادی تر به ماجرا بپردازیم،دو هزاریمان زود می افتد که بله!
اینها که در هر شعر و شعاری وطن را مادر خطاب می کنند، حرفشان همچین هم بی حساب و کتاب نیست!
دقت کنی ،مادرت اگر جسم زنده و ظریفت را نه ماه داخل شکمش تحمل کرده
خاک وطنت تا وقتی زنده ای تن گنده ات و از وقتی که بمیری تن گندیده ات را به آغوش کشیده
و از استخوانهای پوسیده ات هم حراست می کند!
مادری که زبانم لال بیفتد به دست نامحرم ها، بی آبرویش می کنند!
خیلی خجالت دارد مقابل شاه شطرنج، یک ردیف سرباز جان بر کف صف بکشد
و تو فرار کنی، از مقابل صف دشمنی که
بی هیچ شرم و خجالتی، دامن مادرت را هدف گرفته اند!
که خدا وسیله ها را واسطه رسیدن به خودش می کند
حالا چه عشق به دختر همسایه باشد، چه عشق به وطن
با تشکر از پیج رسمی برنامه ماه عسل